-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 آبانماه سال 1383 14:54
کسی نیست کسی برای بودن نیست کسی برای دوست داشتن کسی برای ماندن باید رفت باید از این وادی ویران رفت من از بودن خویش شرمسارم بار می بندم
-
{.................}
جمعه 8 آبانماه سال 1383 23:09
اسباب هایمان را بستیم و رو به سوی خانه ای جدید کردیم. و ما رفتیم....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 مهرماه سال 1383 21:34
سانسور و خود سانسوری هر وقت کلامی یا تصویری سانسور می شود، بخشی از روح خالق آن را کشته اند. وقتی خود نویسند یا طراح، کلام یا تصویر خودش را سانسور می کند،خودش،روح خودش را می کشد. نسل ما، نسلی است که بارها روحش کشته شده و بارها خود کشی روحی کرده. خدا آخر وعاقبت ما را به خیرکند.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 مهرماه سال 1383 21:28
از قبیلهی مردمان اصیل کفش گلی، فقط من ماندهام و تو... هرگز فکر کردهای برای دو واحد لنگه کفش گل، چند متر گرد و خاک لازم است؟ □ □ □ Sadness... lonesome...؟! روی دو زانو بنشیند و گردنتان را آنقدر به عقب بچرخانید تا همهی پورناستارهای قبایل همسایه، چکمههای پاشنه بلند گلی بپوشند و ایمیلهایشان سرشار باشد از عناصر...
-
دورود
سهشنبه 21 مهرماه سال 1383 21:19
یک پرنده ی کوچک که بر روی شاخه ای به نغمه سرای میپردازد برای اثبات خدا کافی است زرتشت
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 مهرماه سال 1383 21:05
تو انجیل نوشته: به نام پدر بهشتی ام، به نام پدر خوبم. خدا به مسیح گفت: "من یک خدای اندوه، یک خدای غم، یک خدای منتظر، و یک خدای درد و رنج بوده ام. اگر تمامی روزهای ده ها هزار سال را بتوان با ریسمانی بهم متصل کرد، آن ریسمان اشک و خون است." A sentence from DP : آیا چشمهای من آفریده شده که خودشان را ببینند؟
-
نقاط مشترک
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1383 20:13
بعضی وقتا حس میکنم که یکی باید باشه که بغلش کنم و یه دل سیر گریه کنم یا یکی که لااقل دستشو محکم بگیرم و باهاش دردل کنم ... ــ روزای این چند سال اخیر چقدر مثل اون بعضی وقتاست ...
-
درود
سهشنبه 7 مهرماه سال 1383 19:39
در وصالت چرا بیاموزم در فراغت چرا بیاموزم یا تو با درد من بیامیزی یا من از تو وفا بیاموزم میگریزی ز من که نادانم؟ یا بیامیـز یا بیاموزم چون خدا با توست در روز و شب بعد از این از خدا بیاموزم در وفا کس نیست تمام استاد پس وفا از وفا بیاموزم
-
و غایت حکم این است ...
پنجشنبه 11 دیماه سال 1382 01:36
محبت ، محبت ، محبت ... قلب را شایسته تر آن که به هفت شمشیر عشق در خون نشیند و گلو را بایسته تر اینکه زیبا ترین نامها را بگوید ... شاملو.
-
به آقا طیب ، به خاطر ...
یکشنبه 9 آذرماه سال 1382 13:20
آدمها ... چشمها ... بغضها و امیدها ... هریک با عالمی خاطره و تجربه و امید ، جفت جفت کنار هم ، صادقانه ترین دروغها در چشمانشان ! هیچ چیز نمی تواند دروغ محض باشد ! چرا که بنیان هر دروغ حقیقتی محض است ! این جمله دروغیست که عین حقیقت است ! من راه رفتنشان را دوست دارم ... قدمهای لرزان و استوار ! چشمهایشان را هم ... پر کینه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1382 21:51
چهار شنبه ۲۱ آبان ... زاد روز من ، برایم یک روز عادی بود ... تا ساعت ۳ عصر که به کلیسا نزد معلمم رفتم ... او یک کتاب مقدس با ترجمه محبوب من به من هدیه کرد ... عالی بود . چند دقیقه بعد عزیزی رو در کلیسا دیدم ... دوست دوست داشتنی ام آزیش ( آزاده ) مرا با یک عطر ( دیوید اف ) بسیار عالی خوشبو شرمنده کرد ... برادر سرگون (...
-
؟؟؟
جمعه 9 آبانماه سال 1382 12:02
کجایم ؟ مکان چیست ؟ چه می گذرد ؟ زمان چیست ؟ بر چه ایستاده ام ؟ ایستادن چیست ؟ صدایی میشنوم ؟ پژواک صدای خودم است ؟ بلند است ؟ صدا چیست ؟ شنیدن چیست ؟ چیزی میخواهم ؟ نیاز چیست ؟ سوال میکنم ؟ بخاطر خدا کسی بگوید سوال چیست ؟ راستی گفتم خدا ؟ ... http://www.kamangir.com arash@kamangir.com
-
میخواهم ... ( تقدیم به آرین و تنهاییش )
جمعه 2 آبانماه سال 1382 20:50
زیبایی دوستی ، اعجاز شاملو ، لطافت فرهاد ، تلخی قهوه ، تنهایی کافه ، کثیفی سیگار ، لذت دعا ، بزرگی و زیبایی شهرم ، اعجاب جنس مخالف ، اضطراب شهوت ، عظمت کتب تاریخ ، دغدغه و لذت کار و .... همه اینها شناختم تا جای خالی عشق را در زندگیم پر کنم !!! اما همه اینها جای خالیش را نمایان تر کرده است ... میترسم ... اما خلعش...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 خردادماه سال 1382 01:33
عزیزانم ... سلام ، مرا ببخشید برای همه چیز ... قبل از عذر خواهی یک خبر جالب ... آرین ( ترسا ) و تعداد زیادی از بلاگ نویسان بسیار آشنا و شخصیت های آشنا تر !!! فردا (شنبه ۳۱/۴/۸۲ ) برای تحقق یک رویا که خداوند محققش کرد گرد هم می آیند ... حتما خواهید آمد ... افتتاحیه یک کتاب فروشی برای ترسای عزیز .... پس قرار ما از ساعت...
-
ماه جسته ...
چهارشنبه 14 خردادماه سال 1382 04:19
عزیزم است ... فرشته ای از آسمان که فقط بال ندارد ... از خودم می پرسم ؟ خداوند چرا او را به دنیا آورد ؟ دلم می گوید : برای من و شما !!! به دیدارش بروید تا در بلاگش خداوند را ببینید . ماه جسته
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 خردادماه سال 1382 01:45
به دلایلی بسیار ، خانه ام به این دیار آمد . امیدوارم در تردد شما دوستان عزیز و مهربانم ایجاد خلل نکرده باشم . برای اولین مطلب خانه جدیدم ، مطلبی که در ۲۱ اسفند سال گذشته نوشتم را دوباره استفاده کرده ام . شاید به خاطر اینکه خیلی دوستش میدارم . **************************************************************** ٭ خورشید به...